بزرگ بود و از اهالی معرفت. منهج اش، با نهج البلاغه شکل میگرفت و راهش از کوچههای عبودیت میگذشت. اهل جهاد بود به روزگارانی که پاکترین فرزندان این آب و خاک به آسمان پل میزدند و برخی مدعیان، سر میدزدیدند از نگاهها تا کسی نگوید وقتی جبهه کربلاست شما همچنان در منطق کوفی خود نشسته اید؟ چرا به افقی زیستن چنین گرفتار آمده اید که نمیتوانید سر بلند کنید؟ بگذریم، حیف است کلمات که قرار است در رثای استادی بزرگوار، بر کاغذ بنشیند به تلخ خوانی روزهای گذشته "هدر" برود. پرداختن به شخصیت مجاهد و اهل اجتهاد حجت الاسلام والمسلمین میرزا مهدی صادقی( که رحمت و رضوان خدا بر او باد) آنقدر زاویه کاوی میخواهد که یک حرف را هم نباید به "غیر" اختصاص داد. او "روحانی" بود به معنای صحیح آن. جانش را هزینه این نگاه کرد تااندازه لباسی شود که بر تن کرده بود. همان لباسی که به درستی، جامه سربازی امام زمان مینامندش. لباسی که در نوع خود "رزم جامه"ای است فرهنگی در گسترهای از زمان که بازنشستگی هم نمیشناسد و پهنایش همه عمر را در بر میگیرد. شیخ اهل اخلاق و سلوکی عارفانه بود. نه شبیه دکان دارانِ مدعی بلکه دعاباوری بود اهل عمل. مومنی بود که زیستن در کف جامعه را هزار بار عزیزتر میداشت تا پا نهادن به پلههای قدرت. راه برای او باز بود و چراغها روشن اما او میخواست در جامعه از نهج البلاغه بگوید حتی صدای کلمات این معجزه مانای علوی را در فضای مجازی هم طنین انداز کرد. او اهل "عمل" بود و" فرزند زمانِ خویشتن" . موقع درس، موفق ترین طلبه بود. موقع مبارزات انقلابی، فعالترین جوان و موقعی که کربلایی به وسعت جبهه شکل گرفت، رزمنده و فرماندهی توانمند و از خود گذشته. او بیشتر عملیاتها را حضوری اثر گذار داشت و بعد عملیات که دیگران باز میگشتند میماند تا دیگران بیایند. همین یکی دو ماه گذشته بود که حجت الاسلام کاظمینژاد تعریف میکرد بعد از یکی از عملیاتها همه دوستان بازگشتند اما "شیخ مهدی" نیامد نگرانش بودیم و جویای احوالش. گفتند خوب است و بعد میآید. وقتی آمد و دلیل دیرآمدنش را پرسیدیم گفت: وقتی بچهها برمیگشتند فرمانده آمد و گفت: شیخنا شما روحانی ما بودید برای مان از قران و خدا و رسول و جهاد گفتید. این قران، بیا نشان بده آیهای که گفته باشد بعد از عملیات باید به شهر برگردید! شیخ گفت: قرآن را از دستش گرفتم و بوسیدم و ماندم تا نیروی تاز نفس برسد.آقای صادقی در خیلی از عملیاتها مجروح میشد. جراحتش بهبود نیافته برمیگشت اما حاضر نشد پرونده درمانی تشکیل دهد و دنبال حقوق قانونی جانبازی برود. او میگفت من به تکلیف خود عمل کردم. میتوانم امرم را تمشیت کنم و به همین اندازه اندک هم حاضر نبود باری بر دوش کسی بگذارد. نگاهش جور دیگری بود و نظرش متفاوت اما مومن بود، انقلابی بود و جانش را همیشه برای شهادت در راه دفاع از حقیقت انقلاب، جلا میداد. زخم زبانها را شیرین به جان میخرید چنان که زخم تیر و ترکشها را چون دوستی همیشه همراه حرمت میگذاشت. سلوک او عاشقانه بود و خیلی به حساب آنان که چرتکه را مهمتر از کتاب میشمارند جور در نمیآمد. حالا استاد رفته است اما نه، او مانده است در جریان نهج البلاغه در جامعه. در سیالیت عشق به انسانها. در زلال اندیشههای علوی. او مانده است هرچند پیکر پر از زخمش را خاک به امنت گرفته باشد. او نمیمیرد مثل همه عاشقان عارف که به مانایی میرسند....
تابناک رضوی / کد خبر:۹۱۵۹۳۵ / چهارشنبه :۲۱ آبان ۱۳۹۹ / ساعت: ۱۵:۰۵
http://tabnakrazavi.ir/fa/news/915935/