تاريخ را معلمي ميدانيم که دروس خود را در امتحانات و ابتلائات، حرف به حرف بر جان مينشاند و جهان را هم به قاعده همان حروف، تغيير ميدهد. کلاس اين درس اجباري است اما اختيار کردن درسآموزي درست، هنري است که بايد بدان نهاد ناآرام را به قراري مؤمنانه و عاقلانه آورد. با اين نگاه است که فکر ميکنم روزهاي پيش رو با رحلت رسول اعظم الهي(ص) و شهادت امام مجتبي و امام رضا(ع) ويژگيهاي تربيتي بينظيري دارد و بايد از همه ظرفيت آن بهره برد. بهرهاي که زندگي را تمشيتي دقيق دهد و اصلاح را رسمالخط رفتاريمان قرار دهد. اين قلم، بنا دارد در اين فرصت با نگاهي متفاوت به يک برهه از حيات امام حسن(ع) توجه دهد که ميتواند براي امروز و فرداي ما نيز درسآموز باشد.
“به خدا قسم من با شما نجنگيدم که نماز بخوانيد يا روزه بگيريد يا حج برويد يا زکات بدهيد؛ شما خودتان بايد اين کارها را انجام دهيد. بلکه هدف من فقط به حکومت رسيدن و حکمراني بود!”
اين سخن معاويه است در نخيله، بعد از پيمان صلح. سخني که بسيار گفتهايم و با لعن و نفرين معاويه، دامن شستهايم از ياران امام مجتبي – و در حقيقت از خويش- که اين معاويه بود که عهد شکست و چنين و چنان کرد. بله، معاويه عهد شکست و عهدنامه را زير پاي خويش خواند. از چون اويي جز اين انتظار نبود و از چونان اويي در گذرگاه تاريخ هم توقعي جز بدان سان نميتوان داشت. اما شرايطي که به پسر هند چنين جرأتي داد را چه کساني فراهم کردند؟ معاويه کسي نبود که اندازه نگرفته و به قول معروف؛"گز" نکرده، پاره کند. “گدارها” را ميسنجيد و به آب ميزد پس بايد ببينيم که چه کساني در مسير او “گدار” ساختند تا او بدون اين که دامنشتر شود، از آب بگذرد.
به گمان من بايد نگاه از قوت جبهه معاويه برداشت و در تزلزل و تذبذب و تندروي جبهه خودي به مطالعه پرداخت که هر کدام در جاي خود يکي از ارکان قدرت سپاه و حکومت امام مجتبي را نابود کردند. در اين مثلثِ حقيقتشکن هم باز بايد به مطالعه جايگاه و اثرگذاري تندروها پرداخت که به قاعده بيشتر به امام نزديک بودند. متزلزلها دچار چنان رفتارنامتعادلي هستند که نميشود به آنان تکيه داد و مذبذبان هم هر دم به رنگي هستند و متناسب با آنچه منافع خود ميپندارند، تغيير موقعيت و موضع ميدهند اما تندروها کساني هستند که خود را از همه انقلابيتر ميدانند و به باور اعتقادي و کار بر آن اساس معروفند لذا ميتوان آنان را مهمترين رکن لشکر دانست اما رفتار اينان با امام مجتبي(ع) چگونه بود؟ واژه ترسناک و باطل “مذل المؤمنين” را چه کساني رو در رو با پسر پيامبر بر زبان آوردند؟ قطعا اين سخن از زبان ياران معاويه و حتي اهالي تزلزل و تذبذب، برنخاسته است بلکه توليد شده فکر افرادي است که خود را- انگار انقلابيتر ميدانستند و- رفتار خود را با امام خويش تنظيم نکرده بلکه ميخواستند امام، خود را با آنان تنظيم کند. يادشان نمانده بود انگار که جماعت مأمومين رفتار خود را با امام نظم ميدهند نه اين که امام بخواهد با جماعت ماموم رفتار خود را تراز کند. خوانش آن نحوه مواجهه گاه اين نگاه را به ذهن متبادر ميکند که رابطه آنان از جنس امت- امام نبود که اگر چنين ميبود بايد عکس اين رفتار را در پيش ميگرفتند تا چنين تنهايي امام در نگاه معاويه بزرگ نشود که عهدنامه را زير پاي خويش بخواند. به باور اين قلم اگر فقط جماعت شيعيان با باور کامل به امامتِ حسن مجتبي(ع)، پا جاي پاي او ميگذاشتند و در قيام و قعود و در جنگ و صلح، يک رفتار داشتند، “شاهِ سفياني” نميتوانست براي خويش هيمنهاي چنين بسازد بلکه حتي اگر در ميدان نظامي به پيروزي مطلق ميرسيد باز هم مجبور به رعايت برخي مسائل بود. اما وقتي که جماعت همراه امام را در رفتاري چنين ميديد، ضرورتي براي پردهپوشي نمييافت و عيان ميکرد هرچه در دلش بود.
باري، آن ماجرا گذشت اما تاريخ، تکرارهاي مشابه دارد و بايد درس بگيريم و با عقلانيت و حکمت و مصلحت، در مسير امامت، حرکت کنيم و با درک دقيق از شرايط، پاي از جاده کند تندروي بداريم و از افتادن به ورطه کندروي و تفريط نيز بپرهيزيم و بر صراط عدالت و منطق حرکت کنيم که معاويههاي زمان به کمين لغزش ما، هم نقشه ميکشند و هم ثانيهها را ميشمارند. اين دانسته بايد ما را هوشيارتر از پيش در ميدان نگه دارد تا ميانداري جز به پرچم اهتزازيافته حق و حقيقت نرسد...
جمهوری اسلامی/ شماره 11826 / چهارشنبه 23 مهر 1399 / صفحه 3/ خبر
http://jepress.ir/archive/pdf/1399/07/23/13990723.pdf